دوستان قبلش بگم مامان خوشگل مهربونم مثل مامانای همتون سخت گیر بود شب زود بیام مسافرت با دوستام نرم شب خونشون نمونم و مهمتراز همه موهامو بزارم تو
مانتو کوتاه نپوشم ولی با آرایش ملیح و پاشنه بلند (بخاطر قدبلند تر دیده بشم) کاملا موافق بود و هست همچنان
خلاصه جونم براتون بگه که تو مهمونی دخترعموم (اینم داستان داره حتما بگم بعدا مجردا یاد بگیرن )
منو دیدن و پسندیدند قرار شد بریم بیرون تا منم آقای داماد خوش شانس رو ببینم
به مامانم کلی غر زده بودم من پارک بیا نیستما باید کافه و رستوران و اینا باشه با آژانس هم بریم و برگردیم آی ام های کلاس
خلاصه چون تو یه محل بودیم مادر داماد که خیلی بد میدونست عروس خوشگلش تنها بیاد خسته بشه به مامانم گفته بود ما که این راه رو داریم میریم چرا باهم نریم میاییم دنبال شما مامانمم از خداخواسته پول تاکسی نده بعد کلی ناز کردن قبول کرد
حالا منم پشت تلفن دارم خودمو جر میدم پس من نمیام مامانمم انگار نه انگار منم هستم
تایپ کردم همه رو تند تند میزارم