کسی سر در میاره؟! خوابمو تعریف میکنم اگه میدونین بهم بگین.
خواب دیدم تو خونه ی قدیمی بابابزرگم اینا جشن بود. عمو و بابابزرگمم که فوت شدنم بودن. بابابزرگم مست بود انگار تو حال خودش نبود.اینو سرچ کردم زده بود کاهلی تو نماز، (همچین فردیم بوده حالا،یعنی مقید نبود). خلاصه ما داشتیم میرقصیدیم یه دیقه من رفتم تو یکی دیگه از اتاقا دیدم مامانم و دو تا دختر عمه هام نشستن،بزرگه همینطور شروع کرده توهین و تیکه انداختن به مامانم، مامانمم ساکت بود چیزی بهش نمیگفت. من عصبی شدم به دختر عمم حرف زدم به منم باز چند تا حرف زد. به مامانم گفتم پاشو بریم. (اونیکی دختر عمه م بی طرف بود تو خواب)..
اومدیم بریم عممو دیدم گلگی دخترشو پیشش کردم طرف دخترشو گرفت رفت.😂😐
ما که اومدیم بریم انگاری جشنم تموم شده بود هرکاری سوار ماشینش داشت میشد. ادامه خوابم ما نگه داشته بودیم یه جایی بشینیم. که ماشینای فامیلامون کنار هم بودن ما دورتر بودیم ازشون. بعد زن عموم داشت نون تقسیم میکرد و بسته بندی میکرد مامانم رفت پیشش گفت نونامونو پس بده.(حرفی که تو دعوا بهش زده بودنو با دل شکسته گفت) و نونا رو پس گرفت. بعد که نشستیم دعوا رو برا بابام تعریف کردیم و حقو داد به خودمون. کنارمونم یه گرگ سفید خیلیییی خوشگل نشسته بود. ولی مثل گرگ نبود رفتارش یعنی وحشی نبود. اروم نشسته بود اگه میترسوندیشم فرار میکرد. مام نگاهش میکردیم و هی میگفتیم چقدر خوشگله😐🐺چند تا گرگ بودنا مثلا یه گرگ قهوه یم بالا درخت دورتر از ما بود..ولی این سفیده بغل ما و نزدیکمون نشسته بود.
**کل فامیلامون تو خوابم بودن ولی اینا رو کامل و واضح یادم میاد که چی بود**