سلام ، نماز و روزه قبول
دوستان من بدای دو روز رفتم مسافرت و بعد از اومدن برای کارفرمام سوغاتی اوردم (یه جعبه گز و یه جعبه پشمک )
اومد در خونه ک کلید دفتر رو بهم بده با رفیقش بود و رفیقش تو ی ماشین خودش
با یه مانتو سرخابی رنگ رفتم دم در
سوغاتی هارو دادم دستش کلید رو گرفتم
فرداش رفیقش اومد گفت خواب دیدم شما با یه مانتو سرخابی یه بسته آشغال اوردین دم در
گفتم آشغول زندگیمو گذاشتم دم در
بعد ک رفتم خونه همش تو فکرم که چرا این حرفو زد
یعنی منظوزش این بود سوغاتی هام آشغال بودن
گفتم میرم ب کارفرمام میگم اگه خوشت نیومد ب خودم میگفتی بعد من بر حسب ادب و احترام سوغاتی اوردم سفر شاهانه ک نرفتم حریر بیارم
موندم چکار کنم
الان دوروزه کله ام پره از حرف اما نمیدونم چکار کنم