ی دختر ترک که برادراش پسر خان کرد رو میکشن و کشته میشن خانواده کردها میان دعوا ولی این وسط واسه بخشش خون پسرشون ی شرط میزارن که دختر خان ترک ها رو عروسشون کنن ،اسم دختره هم رباب بوده؛خلاصه قبلا دختره پسری که میخواد باهاش ازدواج کنه رو ی جا تو شهرشون دیده ولی نمیدونسته این پسره میشه شوهرش (قبلا)رباب رو به زور میخواستن به پسرعموش بدن ؛که نمیشه
رباب میره عروس کردها میشه و شب عروسی میفهمه که اون پسری که قبلا دیده و عاشقش بوده همین پسریه که میخواد باهاش ازدواج کنه
خلاصه بچه دار میشه،این وسط رباب ی خدمتکار داشته اسمش بالاجا بوده ،اون بالاجا با ی اقایی از همین نوکر کردها روهم میریزن و لو میرن واسه اینکه ابروشون نره باهم ازدواج میکنن و بالا جا میاد پیش رباب میشه کنیزش ولی میشه هووی رباب ،خلاصه رباب تو عمارت شوهرش زندگی میکنه و بالاجا هم هووش شده و باهاش کنار میاد ؛اخرش میفهمه بالاجا با ی نقشه وارد زندگیش شده و شوهرشو طلسم کرده و طلسمم فقط با مرگ بالاجا نابود میشه
رباب دخترشو عروس میکنه و بالاجا هم میمیره و تو سن۶۰سالگی دوباره با همسرش عاشقانه زندگی میکنن