22سالمه
خودش متولد 69 هست .متأهله 16 15سالگی ازدواج کرد
با اینکه همیشه میگه کاش عجله نمیکردم وصبرمیکردم دیرتر وبا آدم بهتر ازدواج میکردم اما داره غیرمستقیم بهم میگه موندی وفلان.
چند روزپیش بهم گفت تو هم جایی نمیری کسی ببینتتت اگه توشهرکوچیک بودی تا الان شوهرکرده بودی...زشته سنت بره بالامجردباشی بعدمردم میگن کسی نگرفتت
از اون ور داداشم گاهی تودعوا جدی جدی بهم میگه ترشیده.تو الان باید یکی دوتابچه داشتی
بخدا ازسرفشار رفتاراشون گاهی به سرم میزنه اگ یکی اومد ک اخلاقشم خوب نبود باهاش ازدواج کنم بعدطلاق بگیرم دیگ راحت شم حداقل بگن یکی گرفتت...
خاله شوهرش امروز به خواهرم پیام دادگفت یه پسر توفامیل داریم 30 32 سالشه خوبه وفلان.... ولی از ی قوم دیگه ست.(پسره عربه مابختیاریم لطفا سوتفاهم نشه نمیگم عربها خوب نیستن اما منو بابا وبرادرام ومامانم به هیج وجه قبول نمیکنن باکسی ک ازقوم دیگست ازدواج کنم دلیلشم اینه ک میترسیم خوب بافرهنگ و اینای هم کنارنیایم مشکل پیش بیاد)بعد خواهرم بهم گفت تو رو بهش معرفی کنم
میترسه دیگ شوهرنکنم ک راضیه با ی پسر از قوم دیگ ازدواج کنم!!!!!
در مقابل حرفا ورفتارای خواهرم چه جواب دندون شکنی بدم؟؟؟؟