همون که نه ، ولی همینجوری الکی گفت جدا شیم بدون دلیل مشخص ، مهریه مو نداد ، طلاهامو به زور توی دستم قیچی کرد برد، اومد دادگاه گفت بیارین دست رو قرآن میذارم که من نبرده م خودش برده فروخته برا خودش 😐😐😐، همه مال و اموالش رو به اسم این و اون کرد که بگه هیچی ندارم ، کلی مدرک تهیه کرد براش قبل از اینکه دادخواست طلاق بده. خییییلی اذیتم کرد ،بعپ این آقا ادعای مسلمونیش میشه نماز میخونه روزه میگیره و ... گفتم مهریه م و طلاهام حرومت باشه انشاءالله خیر نبینی ازشون.
پرادوش به جونش بسته بود یعنی نون نبود بخوره کاری به اون نداشت. یک سال نگذشته به جایی رسید که مجبور شد پرادوشو بفروشه.
دیگه بماند توی زندگی چقدر با خودش و خونواده ش خوب بودم. الانم همشون دوسم دارن. خونواده ش فامیلاش ، توی روستا بودیم مردم اونجا هم هر جا ببیننم حتی اگه من ندیده باشمشون میدون میان پیشم. چون همشون میدونن من بی گناه بودم و هستم . و خدا رو شکر که پیش خدا در مقابل اون ... پرونده م پاک پاکه.
الانم نه تنها اجازه نمیده بچه مو گاهی بیارم پیش خودم ، حتی اجازه نمیده تلفنی باهاش حرف بزنم یا از طریق خونواده ش ازش خبر داشته باشم. شکایت کرده م ازش.
ازدواج کرده ، از اون طرف آرامش نداره ، سر من خالی میکنه از طریق بچه م