یک ساله دوران عقد هستم و فعلا اصلا مشخص نیست خونمون کجاست و کی عروسیمون
خانواده همسرم وضع مالیشان خوبه اما بیخال هستن وبیشتر به فکر شکم و خوردن هستن
با شوهرم رابطم خوبه خداروشکر اما ولی یاد کاراش میفتم ازش سرد میشم حس تنفر میگیرم
برای بچه برادرش قبل ازدواج سنگ تموم میزاد کادوها چند میلیونی میگرفت گوشی آیفون و اسکوتر برقی و پهباد و ....
اما از وقتی ازدواج کرده چیزهای که میخره و به من نمیگه پیش من از نداری ها و قست هاش میگه
یارای تولد مادر و خواهر من بی اهمیت اما میشنوم که یواشکی برای روز مادر چند ملیون پول داده
یا چند وقت پیش که تولد برادر زادش بود هیچ تولدی نگرفتن در حالی که قبلا سنگ تموم میزاشتن
میگم شاید جلوی من نمیکنه که من نفهمم
از این مخفی کاریش یا پول نداشتنش اما خرچ های میلیونی حس تنفر میگیرم
تاحالا یک بار پیش نیومده که بگم چرا برای خانوادت خرج میکنی
الانم نمیتونم از حسم چیزی بگم چون جلوی من کاری نکرده که بگم