2777
2789

علاقه ندارم درباره اتفاقاتی که برام افتاد صحبت کنم ، فقط از شما خوبان میخواستم راهنمایی بگیرم و نظرتون را بدانم.

خانواده مادری ام یک استان دیگه هستند و داییهام سالی چند بار می آمدند دیدنمون ، یه دایی داشتم که دانشگاهش نزدیک شهر ما بود ، بیشتر از بقیه می آمد. هر وقت تنها بودیم ، بعضی اوقات چه وقتی دراز کشیده بود چه نشسته بود میگفت بیا بغلم ، و منم خیلی خجالتی بودم و تو رودربایستی نمیتونستم نه بگم ، حس بدی داشتم ، منو محکم بغل میکردو به موهام دست میکشید. بنظرتون منظور خاصی داشت؟

من ۱۱ سالم بود

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

آها💔

مراقب بچه هاتون باشید به هیچکس بچه هاتون رو نسپارید.اعتماد نکنید حتی برادر و خواهرتون.من ۲۴ ساعت با این آدم تنها بودم ۴ سال زندگیم رو سیاه کرد.هیچکس فکرش رو نمیکرد یه آدم تحصیلکرده و... بخواد زندگی بچه خواهرش رو به خاطر خودخواهیش تباه کنه.

ینی بیشتر ازین ک تعریف کردی بود؟😔

اره اما تحت فشار روحی بودم. همینقدر بگم که چون ازم قول گرفت به کسی نگم منم بچه خیلی ساده و معصومی بودم.۴ سال عذاب رو تحمل کردم ولی به هیچکس نگفتم. وقتی میومد خونمون همش میترسیدم .. منو برادر کوچکم رو شبا میبرد رستوران و پیاده روی وقتی تنها بودیم بازم با حرفاش آزارم میداد چون نه گفتن بلد نبودم...

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

ویار

هاله_ماه_16 | 9 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز