2777
2789
سلام دیشب شوهرم رفته بود خونه مامانش .اومد چایی و شام خوردیم بعدش بهم گفت که با دو تا خواهراش و بابا ش و برادراش ( البته در حد صحبت ) تصمیم دارن هرکس تا یه مقداری پول جمع کنه و یه زمین تو یه جای خوب بخرن و یه آپارتمان چند واحدی بسارن وهرکس تو یه واحد زندگی کنه. ازم نظرمو پرسید . گفتم مخالفم ( چون قبلا دو سال بامادرشوهر تو یه آپارتمان بودیم ) . الان هم خونه داریم خداروشکر هم ماشین. هر دو هم کارمندیم . دیگه شوهرم چیزی نگفت اما میدونم تو دلش دوست داره شریک باشه با اونا. حالا نمیدونم اگه دوباره در موردش صحبت کرد چی بگم. شما جای من بودین چیکار میکردین؟
فلسفه ام این است:به من ربطی ندارد که دیگران در موردم چه میگویندو چه فکری می کنند.من خودم هستم و هرکاری را که مراشادکند وبه دیگران ضرر نرساند انجام میدهم .هیچ توقعی ندارم وهمه چیز را میپذیرم.اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

نه قبوول نکن! من با مادر خودم توی یه ساختمون زندگی میکنم اصلا خوب نیست!! مادرشوهر که دیگه جای خودش رو داره ! از اول گفتن دوری و دوستی! زیر بار نرو مطمئن باش شما تنهایی بیشتر میتونین پیشرفت کنین
کسی که تفکرش با تو متفاوت است، دشمنت نیست.! انسان دیگری ست با دیدگاه دیگر، فقط همین...... اگر فقط همین یک اصل را می پذیرفتیم، روابطمان بهتر می شد، آرامشی توام با احترام. به همین سادگی.....
منم بدم میاد که جزئیات زندگیتو همه میفهمن. دو سال تجربه دارم و تازه دارم نفس راحت میکشم
فلسفه ام این است:به من ربطی ندارد که دیگران در موردم چه میگویندو چه فکری می کنند.من خودم هستم و هرکاری را که مراشادکند وبه دیگران ضرر نرساند انجام میدهم .هیچ توقعی ندارم وهمه چیز را میپذیرم.اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.
از طرفی شوهرم دوست داره شریک باشه و اگه هم بسازیم وبعدش بخوایم بفروشیم شاید اونا مخالفت کنن چون میخوان خونوادگی یه جا باشن و غریبه رو شاید قبول نکنن
فلسفه ام این است:به من ربطی ندارد که دیگران در موردم چه میگویندو چه فکری می کنند.من خودم هستم و هرکاری را که مراشادکند وبه دیگران ضرر نرساند انجام میدهم .هیچ توقعی ندارم وهمه چیز را میپذیرم.اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.
البته شوهرم میگه به خاطر بچه این کارو بکنیم چون بزرگتر که بشه همبازیاش مطمئن هستن!
فلسفه ام این است:به من ربطی ندارد که دیگران در موردم چه میگویندو چه فکری می کنند.من خودم هستم و هرکاری را که مراشادکند وبه دیگران ضرر نرساند انجام میدهم .هیچ توقعی ندارم وهمه چیز را میپذیرم.اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.
وقتی خونه مادر شوهرم بودم تو اون دو سال روانی شدم الان فکرشم نمیتونم بکنم که با اونا دوباره.........
فلسفه ام این است:به من ربطی ندارد که دیگران در موردم چه میگویندو چه فکری می کنند.من خودم هستم و هرکاری را که مراشادکند وبه دیگران ضرر نرساند انجام میدهم .هیچ توقعی ندارم وهمه چیز را میپذیرم.اینگونه زندگی بسیار آسانتر میشود.
خوب دیگه پرسیدن نداره قبول نکن اگر هم پول دارید خودتون جایی دیگه خونه بخرید با شوهرتم منطقی صحبت کن و قانعش کن با لجبازی کار پیش نمیره سیاست داشته باش مثلا بگو اگه مادر شوهر تنها بود اشکال نداشت نمیخوام جاری هام از زندگیم سر در بیارن
عشقم طه1392/10/16 تو یه روز برفی سنگین تو بیمارستان مادر کودک شیراز به دنیا اومد http://photo.ninisite.com/Showphoto.aspx?vid=2014091310543495231
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792