یه دختریو دوست داشتم یبار پیشنهاد هم دادم ردش کرد تاره کات کرده از اعتماد ضربه خورده امروز اومده بود پیویم حرف بزنیم حساسه خودش ولی به من هی میگه به تو چه و خفه شو و اینا (از این لج در آراس) بعد من که عصبی شدم گفتم برو پیش همونا که سوارشونی(میخواستم بگم اونایی که ازت حرف شنوی دارن) ولی بد برداشت کرد و فک کرده منظورم اینه به پسرا میچسبه و عصبی شد
خیلی بی اعتماده نسبت به عده چون دوس پسر قبلیش فهمید که زن داشته و رو نکرده بود . بعد از اون حرفم خیلی ناراحت شد منی که خیلی مغرور بودم پنج شیش ساعت هی خواهش و التماس کردم منو ببخش و باورم کن . همه چی داشت خوب میشد ولی گند زدم امروز . اخرشم بعد خواهشام رفت خوابید انگاری هرچی عصبانیت و خشم داشت سرم خالی کرد . چیکار کنم من