امروز سالکرد عشق مون بود 😔
قراره سفر داشته باشیم منم یک هفته میشه آی یوآی کردم خوب نیست بار کش بدم و گشنه بمونمصبح رفت یه دونه نون با سه تا تخممرغ اورد گفتم چرا بمننیاوردی چیزی نگفت رفتمپختم اوردم میخاستم یه لقمه بخورم گفت تو ک قرار بود نخوری منم گذاشتم اولش گفت بیا بخور بیا گفتمنمیخاد خودت بخور ازینکه دونفر گشنه باشیم یکی باشیم بهتره من بخود کیک میگیرم بعدش گفت با تو ادم حق نیست حرف بزنه باید بیاد لگد مال کنه منم گفتم بیا بکن😔 اومد مثل وحشی ها لگد زد سیلی زد 😔ب کمرم زد ب دلم زد فقط یادمه میگفتم خواهش میکنم ب کمرم نزن 😔😔 اینم از تحفه اش بمن 😣😣همش میزنه ولی در حد سیلی اینبار خیلی زد نمیفهمم چرا من اینقدر بدبختم یکبار ببینی طوری میخاد ک اندازه نداره یکبار اینطوری میکنه منم خرم ک همیشه فراموش میکنم و پیش قدم میشم همش اخطار میده ک طلاقت میدم برو خونه بابات 😔😔ناسلامتی ۱۶ سال مثل دیوونه ها پشتم بود تا منوگرفت و اون وقتا یادمه خیلی بهش کممحلی میکردم