والا شرایط و اوضاع م اینطوریه که ؛ اون تقریبا همیشه طبقه پایین کنار مادرشوهرم اینا زندگی میکنه و بچه اونها محسوب میشه دیگه.
قبلا خیلی میومد طبقه بالا پیش ما و بعد بدنیا اومدن بچم هم به بهونه بازی خیلی میومد و من دیگه در رو براش باز نمیکردم یا از پشت در میگفتم برو بعدا بیا و دیگه کم کم ترکش دادم .یکبار فیلم گرفتم از اون که با بچم تنها گذاشتمش و دیدن که چند تا خرابکاری کرد و بعدا که ازش پرسیدم گفت که دختر ت بوده و حتی قسم خورد.مثلا برچسب چرخ خیاطی رو کند و داد دست بچه طفلکم و بلوط انداخت داخل جارو برقی روشن .
و فقط ما زیاد میریم طبقه پایین پیش متدرشوهرم اینا و اونم که اونجاست . نمیشه نریم چون بچم حوصله ش سر میره و بنابراین هر روز میریم میشینیم.اون پسر هم سوءاستفاده میکنه و پدرش هم چیزی نمیگه نمیدونم چرا
این کارش خیلی منو اذیت میکنه که همش در حال جنب و جوشه و میره توی اتاق یا آشپزخونه یا میره توی حیاط و بچم هم بهش وابسته س و دوست داره مثل اون بپر بپر کنه و میره دنبالش . ولی از این به بعد میگم نرو جایی که بچه م از جلو چشمم دور باشه و بزار ببینمش که مراقبش باشم
و یه کار دیگه هم میکنه اونم اینه که خودش رو میکوبه زمین یا با باسن خودش رو میندازه زمین که دخترم هم تقلید میکنه و براش جذابه این کار.هزار بار هم گفتیم نکن این کارو که اینم تقلید نکنه ولی بعد چند روز میبینم باز هم تکرار میکنه و بچم هم دیگه ول نمیکنه و ده بار خودش رو میکوبه زمین که گاهی سرش محکم به زمین میخوره
خیلی سخته که مدام بچم رو مشغول کنم که مثلا بگم خودش رو نکوبه زمین با سر و باسن . چون دختر خطرناکه این کارها براش