من خونه مادر شوهرم بودم بعد صبح دیدم حاضر شده داره میره خونه دخترش شوهرم بهش گفت خانم منم ببر برگشت گفت میایی زود حاضر بشو الان اسنپ میاد گفتم اسنپ تا من حاضر بشم نمیمونه شما برید اونم هیچی نگفت رفت حتی میتونست زودتر بگه که منم برم اینم بگم دخترش با من خوب نیست ارتباطش میدونست اونجام و نگفت برم به شوهرمم گفتم منو ببر خونمون چون شوهرم کار داشت میخواست پدر بزرگش ک تصادف کرده ببره پزشکی قانونی
ناراحت شدم از این برخوردشون