2777
2789
عنوان

خونه مادر شوهرم بودم

205 بازدید | 4 پست

مادر شوهرم صبح بلند شد حاضر شد دخترش براش اسنپ گرفته بود بره منم اونجا بودم شوهرم قرار بود پدر بزرگش ببره پزشکی قانونی بابت تصادف یهو شوهرم گفت خانم منم ببر مادر شوهرم گفت اگه میایی زود حاضر شو گفتم مرسی شما برید به شوهرمم گفتم منو برسون خونمون ناراحت شدم از این برخوردش حتی دخترش هم میدونست من اونجام میتونست بگه باهم بیایید و به منم نگفته بود 

به خودت و زیباییت اهمیت بده وگرنه لابه لای زندگی از بین میری و هیچکس نمیفهمه ..............

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

شاید دوتایی میخاستن جایی برن

زیباترین حس دنیا مادریست😍مادری فقط عشق وحال وبوس وبازی ولوس شدن وشیرین کاری نیست.مادری یعنی خستگی.....موی شونه نزده ...چای سرد....نصف شب بیدارموندن وسرگرم کردن بچه....نق زدن وگریه...بدغذایی...دعا برای پی پی کردن بچه یبوس...تعویض پوشک....ازهمه بدتر وقتی دستشویی داری وبچه نمیذاره بری😩😧.........مادربودن  یعنی  خودت وقف کسی کنی که عاشقانه دوستش داری هرچندبزرگ بشه یادش نمیاد😧
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز