احساس بی کسی میکنم باردارم،ولی مادرم این قدر که به خواهرم و بچه اش اهمیت میده ارزشی برای من قائل نیست به زبون بی زبونی هم گفته برای زایمان نمیام.
بیا من خودم دوستت میدارم🙂
عه چرا مگه تو‌باخواهرت فرقی دارین باهم عجیبه☹
بچه خواهرم ۶ سالشه اونو بهانه کرده که من توقعی ازش نداشته باشم.
بچه مال خواهرته به مادرت چه ربطی داره
در این شرایط پدر شوهرم هم سرطان گرفته و شوهرم میخواد بره پیش اون
حالا شوهرم میگه من نمیتونم تو رو یک ماه تنها بذارم.یا باید بیای بریم خونه پدرم اینا یا برو خونه مادرت اینا
در صورتی که خونه پدر شوهرم همه میرن و میان و احتمال مریض شدن بالاست.اون وسط هم پدر شوهرم یا داره گریه می‌کنه یا داره بالا میاره که من روحیه اش رو ندارم
از طرف دیگه چون به مادرم اعتراض کردم که حمایت بیش از اندازه از خواهرم میکنی هرچی از دهنش دراومد بهم گفت و الان یه ده روزه با من قهر کرده و به حدی رفتارهایش ناراحتم کرد که به خونریزی افتادم مجبور شدم برم دکتر
الان احساس بی کسی و تنهایی دارم.همیشه خانواده شوهرم اتفاق های خوب زندگی ام رو خراب کردن.این بار هم بارداری ام رو خراب کردن.از طرفی مادر و خواهر بیشعوری دارم که اصلا نمیتونم روشون حساب کنم.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
