2777
2789

منو همسرم توي يه شهر ديگه جدا از خانواده هامون زندگي ميكنيم و هر وقتم ميريم شهرمون اگه ده روز انجا باشيم نه روزش خونه مامان منيم يه روز واسه ناهار يا شام ميريم خونه مامان همسرم دوهفته پيش من همراه با دختر يك ساله ام به تنهايي رفتيم شهرمون و من كلاس زبان ميرم و الان به هاطر كرونا انلاين برگزار ميشن

خوشا صبري كه پايانش تو باشي🙇🏻‍♀️👼🏻

حدود يك هفته اونجا ميخواستيم بمونيم ساعت ٨شب كلاسم برگزار ميشد و خونه مادر من اصلا انتن نداره و با برنامه اسكاي روم كه خيلي نت مصرف ميكنه خيلي سخته وارد بشي بايد بشيني توي حياط تا انتن بده و بارون شديد ميريخت من توي فكر بودم چه جوري مشكل انتن رو رفع كنم

خوشا صبري كه پايانش تو باشي🙇🏻‍♀️👼🏻

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

كه حدود ساعت ٤مادر همسرم امد خونه مامانم ديدن نوه اش هميشه همين كارو ميكنه از نظر من اين كارو ميكنه كه ما ديگه نخوايم بريم خونشون بعد همين جور داشتيم صحبت ميكرديم مامانم گفت مريم برو خونه حاج خانوم اينا كلاستو برگزار كن منم از دخترت مواظبت ميكنم

خوشا صبري كه پايانش تو باشي🙇🏻‍♀️👼🏻

مامان همسرم سكوت كرد وچيزي نگفت منم گفتم شايد جايي ميخوان برن كه تعارف نكرد واسه همين از رفتن منصرف شدم همسرم يك ساعت بعد زنگ زد گفت مريم خونه شما انتن نداره ميخواي برو خونه مامان من منم گفتم مامانت اينجا بود ولي فكر كنم جايي ميخواستن برن من مزاحمشون نميشم گفت زنگ ميزنم خبري بهت ميدم همسرم بعد از پنج دقيقه زنگ زد بهم گفت نه جايي نميخواستن برن به بابام گفتم ساعت٧بياد دنبالت 

خوشا صبري كه پايانش تو باشي🙇🏻‍♀️👼🏻

ماهم اماده شديم با نيم ساعت تاخير و دوبار زنگ زدن بالاخره امدن دنبالمون همون اول وارد شديم فقط يه سلام باهم كرديم ديگه مهلت نداد بچهمو زد زير بغلش و رفت خونه برادر شوهر بزرگيم و منو تو خونه تنها گذاشت تا ساعت٩:٣٠كه امد خونه بعد گفت شام بيارم بخوري گفتم نه ممنون ميرم خونه مامانم گفت اگه گشنته تا بيارم منم گفتم نه ممنون پدر شوهرم گفت بچها گرسنه ان بيار شام بخوريم بعد سفره رو انداخت يه مشت سيب زميني با نخود پخته بود اورد من خيلي بهم بر خورد شايد گوشت نداشتن ولي ميتونستن يه عدس پلو خالي يا ماكاروني با سويا درست كنه اون كه از ساعت شش ميدونست ما شب قراره بيايم اونجا

خوشا صبري كه پايانش تو باشي🙇🏻‍♀️👼🏻

و امدم خونه خيلي دلگيرم بودم شايد اولين بار بىد بدون همسرم ميرفتم اونجا ،مامانم پرسيد شام چي خوردي گفتم قورمه سبزي اخه روم نميشد بهش بگم سيب زميني پخته گذاشته جلومون و از اين موضوع به همسرم چيزي نگفتم

خوشا صبري كه پايانش تو باشي🙇🏻‍♀️👼🏻

همسرم بعد از چند روز امد دنبالمون و گفت خوش گذشت خونه مامانم منم گفتم خوب بود و گفت چي شام خوردين چون از ديت مادر شوهرم ناراحت بودم به همسرم حقيقت رو گفتم و اون خيلي ناراحت شد و گفت با مامانم صحبت ميكنم ولي ميدونم چيزي نميگه هميشه ميگه مادرم حرف اول رو تو زندگيم ميزنه به نظرتون چه رفتاري نشون بدم

خوشا صبري كه پايانش تو باشي🙇🏻‍♀️👼🏻
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز