مامان همسرم سكوت كرد وچيزي نگفت منم گفتم شايد جايي ميخوان برن كه تعارف نكرد واسه همين از رفتن منصرف شدم همسرم يك ساعت بعد زنگ زد گفت مريم خونه شما انتن نداره ميخواي برو خونه مامان من منم گفتم مامانت اينجا بود ولي فكر كنم جايي ميخواستن برن من مزاحمشون نميشم گفت زنگ ميزنم خبري بهت ميدم همسرم بعد از پنج دقيقه زنگ زد بهم گفت نه جايي نميخواستن برن به بابام گفتم ساعت٧بياد دنبالت