مامان خیلی آدم خشکه مذهبیه و خیلی عصبی و وقتایی که عصبانی حرفها و فحشایی میده من به جای اون آب میشمم جلوی بابام و داداشم حرفای ک دار میزنه و بهم و تا جایی که نفس داره با لحن خیلی بدی تحقیرم ظاهرمو رفتارمو خانواده بابامو همه چیووو حتی کارا و حرفای چند سال پیشم میاره جلوی چشمام بخاطر کوچکترین حرف به قصد کشتن و مردن من میزنتم و هی اه و نفرینم میکنه کاش سر زا میمردی کاش اون شیری که دادمت خون شه از دماغت بیاد پایین ،همه این حرفا سر مساله های بی اهمیت ،مثلا راهنمایی بهش گفتم وقتی میخای بیای مدرسم صورتتو اصلاح کن با سیبیل نیا با یه لحن معمولی ولی به حدی با چاقو زدم که الان چای بخیش هست هنوز و خیلی چیزای دیگه🤦🏼♀️الان من نمیخام چادر بپوشم چون اعتقادی ندارم بهش و میگه اگه میخای مثه ج نده ها بری بیرون از خونه من برو بیرون و برو پیش ننه بابات چند بااار تا حالا این حرفو زده که برو و نمیخامت و فلان ولی مادربزرگ من مریضه و اگه کسی پیشش باشه همش آه و ناله میکنه و با عموم زندگی میکنه و چهارتا عمه دارم که نوبتی هروز سر میزنن اخر هفته ها هم زن عموها جمع میشن اونجا ،اگه برم اونجا نقل زبونشون میشم و میفهمن چه خبره ،واقعا موندم چیکار کنم بابامم با اینکه طرف منه ولی حمایتی نمیکنه ازم از ترس مادرم