پدرم دوهفته آخر عمرش کارش به بیمارستان کشید..
حالش هم خیلی بد بود..
خالهام هم میدونست..
مادربزرگمم میدونست..
بعد از اینکه فوت کرد، اومد خونه مون و ادای نقش قربانی، که من میخواستم ازش سر بزنم، ولی خبر نداشتم:)
حسرتش به دلم مونده که بکوبم توو دهنش و بگم که:
تو به طریق فلانی و فلانی میدونستی و نیومدی
الانم ازت توضیح نخواستیم..
پس لطفا برای کم کردن عذاب وجدان خودت، اعصاب بهم ریخته ما رو بدتر نکن...