دختر داییم به خاطر روابط آزادش دستش رو شد و آبروش حسابی رفت ، یه بار تو جمع خانوادگی برای اینکه بگه من تنها نیستم برگشت جلوی ۵ تا داییم و زنداییام و بزرگترا گفت فکر میکنین فقط من این شکلیم فلانی و فلانی ( من و خواهرم و یکی دیگه از دخترای فامیلمون) از من بدترن با صد نفر هستن . ما خودمون خبر نداشتیم چون اونجا نبودیم یکی از زنداییام اومد بهمون گفت . یه جوری خرابش کردم که دیگه مثل سگ از ما میترسه سمت ما نمیاد . خیلی بی چشم و روئه هنوزم حرص میخورم که همیشه هواش داشتم و وقتی بقیه ازش بد میگفتن پشتش در میومدم