اگر اشتباه نکنم اوایل بهمن 98 نتیجه درخواستم واسه لغو محرومیت کنکور اومد...
اون روز استرس خیلی شدیدی داشتم و واسم حکم مسئله مرگ و زندگی داشت...
خلاصه نتیجش اومد، و سازمان سنجش با درخواستم موافقت کرد ..
اون روز خوشحال شدم ..ولی جای زخمای محرومیت رو تنم موند..
کتابای جدید و منابع جدید......
فکر کن تو کلی کتاب و منابع داری،
در حالی ک دیگه به زیاد به درد نمیخورن
و باید کتابای جدید و منابع جدید تهیه کنی...
سخته....
درونم خیلی بی حوصله بود و نفس های عمیقم کوله باری از آنیدِ خسته...
که اصلا حال و حوصله واسش نمونده
آنیدی که دوست داره فقط بشینه و کاری نکنه
دوست داره قوی باشه و بدنش نمیکشه
نه....نه..... تلقین یه حس قویه
یه حس عجیبه
نباید تلقین کنیم ک نابودیم
فکرم: ولی خب انید واقعا نابودیم یه نگاه بندازی میفهمی
*میدونم ... میدونم.... ولی تو نگو
تلقین نکن
بلند شو دختر
مثل همیشه دستتو بزار رو زانوهاتو بلند شو
بلند شو و تغییرش بده
نمیدونم هدفت چیه و چیکار میخوای بکنی ولی دست رو دست نذار
ولی من به استراحت نیاز دارم
به یه مرگ یهویی
*هیسسسس!!! ساکت شو...سرکوب شو...
قوی باش....قویییییی
انید فشار نیار توروخدا نیار...از کششم خارجه دیگه نکن بذار راحت باشم
هیسسسس!!!! سرکوب شو سرکوب شو....
تمرکز کننننن
و ناگهان شروع جنگ های داخلی:)))