داستان زندگی من (8) صفحه 4 | تبادل نظر نی نی سایت

دنیایمن

عضویت: 1399/02/31

تعداد پست: 7182

@دنیایمن

مرسی 😍. 💐

1399/12/11

|

23:37

مدیر استارتر

عضویت: 1399/06/09

تعداد پست: 2290

نگاه کردم دیدم مامان باباش خیلی حالشون بده

تن خستمو بلند کردمو رفتم پیششون

خاله خوب میشه ایشالله گریه نکن

و اونا عاجزانه به اطراف نگاه میکردنو نای حرف زدن نداشتن......

دکتر اومد بیرون...

و گفت ک ضریب هوشیاریش 3 هست.

دعا کنید...و به دلیلی سریع رفت ...

🤍💜 هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد خدایش در همه حال از بلا نگه دارد حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد 🤍💜 در رابطه با داستانم: با قلم نه چندان خوبم آمیخته با ناااگفته های تلخ و گفته های آمیخته با احساسات و نیم‌چه خلاقیت داستان سرایی ام ‌🤍 داستان رو قریب به دو سال پیش نوشتم به دیدگاه مقاله یا رمان یا غیره ... بخوانید. درس عبرت و نکات مفید رو در ذهن بسپارید و تمام!!! پس خواهشمندممم دوست عزیز و مهربانم از احساس ترحم و دلسوزی و گرفتن شماره و آیدی و ایمیل و عکس من و پیام های ترحم آمیز خودداری کنید !!! چون هدف از نوشتن گذشته ها،جلب توجه و ترحم نبوده و از اینکه این حس رو به من القا نمیکنید ممنونم 💜!! بعضی از کسایی که داستانم رو میخونن میخوان بدونن الان چطورم ! من خوبم بدنیستم! شما چطورید؟☺️

1399/12/11

|

23:38

23 نفر لایک کرده اند ...

فائزه_دختر_تابستان_

عضویت: 1399/10/26

تعداد پست: 392

مامااشرف@

1399/12/11

|

23:38

دنیا____همسرم

عضویت: 1398/07/29

تعداد پست: 39187

@دخی_شیطوون @دنیا____همسرم @خانوم_کدو

مرسی عزیزم

وقتی فهمیدم باردارم خیلی خوش حال شدم مثل همه خانوما ، ولی این حس وقتی دو برابر شد که فهمیدم یه انسان از جنس خودم تو دلم دارم، مثل خودم لطیف، احساساتی، مثل همه دخترای این سرزمین مهربون، من خوش حالم که یه دختر تو دلم دارم، که وقتی به دنیا بیاد موهای طلایی رنگشو براش خرگوشی میبندم، وقتی اولین بار بهم بگه مامان همون جا میمیرم و زنده میشم وقتی اولین بار مقنعه سرش کنه و بره مدرسه من با ذوق نکاهش میکنم، وقتی یه دختر موفق تو جامعه باشه من به خودم افتخار میکنم، دلوین عزیزم، تو اومدی تو زندگیم که بشی همه چیزم، دختر داشتن حس متفاوتیه، و مامان یه دختر بودن متفاوت تر❤

1399/12/11

|

23:38

فائزه_دختر_تابستان_

عضویت: 1399/10/26

تعداد پست: 392

@مامااشرف

1399/12/11

|

23:39

۲۰۰۲

عضویت: 1399/04/05

تعداد پست: 4224

مرسی عزیزم

امضات چ خوبع😍

ب سلامتی

☁️🪐 Ты согреваешь мою душу

1399/12/11

|

23:39

مدیر استارتر

عضویت: 1399/06/09

تعداد پست: 2290

زنگ زدم..الو بابا دکتر گفت ضریب هوشیاریش 3هست ینی چی

بابا: 3؟؟؟

من:اره

بابا: زندست؟؟ تو کماعه؟؟

من:.....چی؟

بابای نازنین:چی میگه عمو چی میگه چی

من:هیچی عمو میگه انشالله ک خوب بشه دعا کنیم.....

بابا: مغزش خیلی اسیب دیده بعید میدونم بااین ضریب هوشیاری زنده بمونه ولی بازم دعا کنین ایشالله ک خوب بشه تو هم مواظب خودت باش کاری از دستت برنمیاد آنید برگرد خونه باباجون

من:باشه

خدافظ

مغزم......کما.....خدا....

دکتر اومد:متاسفانه....

🤍💜 هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد خدایش در همه حال از بلا نگه دارد حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد 🤍💜 در رابطه با داستانم: با قلم نه چندان خوبم آمیخته با ناااگفته های تلخ و گفته های آمیخته با احساسات و نیم‌چه خلاقیت داستان سرایی ام ‌🤍 داستان رو قریب به دو سال پیش نوشتم به دیدگاه مقاله یا رمان یا غیره ... بخوانید. درس عبرت و نکات مفید رو در ذهن بسپارید و تمام!!! پس خواهشمندممم دوست عزیز و مهربانم از احساس ترحم و دلسوزی و گرفتن شماره و آیدی و ایمیل و عکس من و پیام های ترحم آمیز خودداری کنید !!! چون هدف از نوشتن گذشته ها،جلب توجه و ترحم نبوده و از اینکه این حس رو به من القا نمیکنید ممنونم 💜!! بعضی از کسایی که داستانم رو میخونن میخوان بدونن الان چطورم ! من خوبم بدنیستم! شما چطورید؟☺️

1399/12/11

|

23:39

28 نفر لایک کرده اند ...

دنیا____همسرم

عضویت: 1398/07/29

تعداد پست: 39187

امضات چ خوبع😍 ب سلامتی

مرسی خانوم مهربون❤

وقتی فهمیدم باردارم خیلی خوش حال شدم مثل همه خانوما ، ولی این حس وقتی دو برابر شد که فهمیدم یه انسان از جنس خودم تو دلم دارم، مثل خودم لطیف، احساساتی، مثل همه دخترای این سرزمین مهربون، من خوش حالم که یه دختر تو دلم دارم، که وقتی به دنیا بیاد موهای طلایی رنگشو براش خرگوشی میبندم، وقتی اولین بار بهم بگه مامان همون جا میمیرم و زنده میشم وقتی اولین بار مقنعه سرش کنه و بره مدرسه من با ذوق نکاهش میکنم، وقتی یه دختر موفق تو جامعه باشه من به خودم افتخار میکنم، دلوین عزیزم، تو اومدی تو زندگیم که بشی همه چیزم، دختر داشتن حس متفاوتیه، و مامان یه دختر بودن متفاوت تر❤

1399/12/11

|

23:40

مدیر استارتر

عضویت: 1399/06/09

تعداد پست: 2290

زنگ زدم..الو بابا دکتر گفت ضریب هوشیاریش 3هست ینی چی بابا: 3؟؟؟ من:اره بابا: زندست؟؟ ...

لعنت به اون روزا لعنتتتت

🤍💜 هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد خدایش در همه حال از بلا نگه دارد حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد 🤍💜 در رابطه با داستانم: با قلم نه چندان خوبم آمیخته با ناااگفته های تلخ و گفته های آمیخته با احساسات و نیم‌چه خلاقیت داستان سرایی ام ‌🤍 داستان رو قریب به دو سال پیش نوشتم به دیدگاه مقاله یا رمان یا غیره ... بخوانید. درس عبرت و نکات مفید رو در ذهن بسپارید و تمام!!! پس خواهشمندممم دوست عزیز و مهربانم از احساس ترحم و دلسوزی و گرفتن شماره و آیدی و ایمیل و عکس من و پیام های ترحم آمیز خودداری کنید !!! چون هدف از نوشتن گذشته ها،جلب توجه و ترحم نبوده و از اینکه این حس رو به من القا نمیکنید ممنونم 💜!! بعضی از کسایی که داستانم رو میخونن میخوان بدونن الان چطورم ! من خوبم بدنیستم! شما چطورید؟☺️

1399/12/11

|

23:40

8 نفر لایک کرده اند ...

دخترعاشقم

عضویت: 1399/08/20

تعداد پست: 2509

@smiile بیا عزیزم داستان😍☺

معلم آینده😍👩🏻‍🏫

1399/12/11

|

23:40

۲۰۰۲

عضویت: 1399/04/05

تعداد پست: 4224

زنگ زدم..الو بابا دکتر گفت ضریب هوشیاریش 3هست ینی چی بابا: 3؟؟؟ من:اره بابا: زندست؟؟ ...

😭😭😭

☁️🪐 Ты согреваешь мою душу

1399/12/11

|

23:41