من دیدم
البته روز عروسی
پدر داماد زنگ زد به مهمونا که عروسم بیمارستان بستری شده عروسی کنسله
بعدا مشخص شد عروس خانم که میشد دختر عمه ی داماد ، شب عروسی فرار کرده رفته خونه دوستش
جالب تر اینکه خودش خیلی به عروسی مایل بود ، ولی یهو بهونه اورد که این نمیذاره من درس بخونم (در حالیکه پسره چند روز بعد عقد بردش دانشگاه آزاد ثبت نامش کرد ، شهریه اش هم داد تا این حداقل یه درسی بخونه ، خود دختر درس نخون بود )
یعنی کلا بهونه عروس خیلی مسخره بود
الان اون آقا با یه خانم خیلی خوشگل تر و بهتر و با کمالات بیشتر ازدواج کرده و دوتا بچه هم دارن