بله آشنا ما
آقاپسر عاشق یه دختر بودن
اما خونواده پسر ناراضی بودن میگفتن باید با فامیل وصلت کنیم
پسره تنهایی رفت خاستگاری دختره اما خونواده دختره گفتن باید با خونوادت بیای و راضی باشن وگرنه اینجور ازدواجا عاقبت نداره
و خلاصه خونواده پسرهم راضی نمیشدن تا اینکه
مادرپسره با اصرار دخترخواهرشو برا پسره گرفت
سرسفره عقد دختره زنگ میزنه به پسره میگه خونوادمو راضی کردم
[مادروپدرمن هم تو محضر بودن و میگن گوشیش زنگ خورد یه چندکلمه اروم صحبت کرد و پاشد گفت ببخشید دلم جای دیگه گیره و رفت]
البته باهم ازدواج کردن و الان دوقلو پسردارن
خونوادههام باهم رفت و امد دارن