جالب اینجابود پسره از من 4سال کوچیکتر بودو اصن تو قیافه هم زار میزد ک بچس😁
همینم مونده بود شوگر مامی بشم😂
حرفای من که بهش میگفتم برووووو بچه😂برووووو اذیتمون نکن جون تو😂😂
وقتیم دیدم سه پیچه،تهدیدش کردمو خییلی ترسید
گفتم بچه یکاری نکن یجا خفتت کنمواون رومو نشونت بدم😁
اونم التماسم میکرد که ببخش و فلان...
گفتم باشه عزیز خاله برو سراغ درسومشقت اینکارا چیه اخه.. زشته..