حدود چهل روز از زایمانم میگذره و هنوز نتونستم با اسم بچه م کنار بیام ، خیلی برام سخت گذشت ، خیلی برام گرون تموم شد که شوهرم اصلا واسه اسم نظری از من نخواست ، دید که واسه زایمان به مرگ افتادم ولی خودش رفت یه اسم گذاشت . حتی نمیذاره که چیزی که خودم دوست دارم صداش کنم ،از الان هم بهم گفت که اسم بچه های بعدی رو فلان و فلان میذارم ، ذره ای براش نظر من مهم نیست ،کمکم کنین که من چی کار کنم .
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
آن دو تا چشمان تو هی خودنمایی میکند !لشکر موهای تو کشور گشایی میکند ؛ نقش زیبا بودنت را خوب ایفا میکنی، با نمایش نامه ات در شهر غوغا میکنی ، من هوای ابریم جانا تو باران منی،کافه دنج همان رو به خیابان منی❤❤
۲۵ مرداد ۱۴۰۰ نحس ترین روز زندگی من بود … روزی که از خواب پاشدم گفتم صبحانه بخورم به بابا زنگ بزنم حالشو بپرسم اما …. گفتن یتیم شدی … بدبخت شدی …. دیگه زندگی برام تموم شد … همون روز همون ساعت من مردم … لطفا برای پدرم و ارامش خودم یه صلوات بفرستید 😔😔😔 خیلی زیاد محتاجم ….
اسمش حسن هست . من هامون یا مانی دوست داشتم ، اسم بعدی هارو هم حسین و احسان انتخاب کرده. هیچ روشی هم ...
حسین و احسان قشنگه و من میپسندم
ولی من حسن رو دوست ندارم
نمیدونم چجوری راهنماییت بکنم
آن دو تا چشمان تو هی خودنمایی میکند !لشکر موهای تو کشور گشایی میکند ؛ نقش زیبا بودنت را خوب ایفا میکنی، با نمایش نامه ات در شهر غوغا میکنی ، من هوای ابریم جانا تو باران منی،کافه دنج همان رو به خیابان منی❤❤
آخه مگه من زن همسایه م که فقط بهم اطلاع میده ، توی این چهل روز بیشتر از پنج دقیقه بغلش نکرده ، حوصله گریه ها و بد آرومی هاش هم نداره ، وقت هایی که کار دارم و میگم چند دقیقه مواظبش باش اگر گریه کنه یکم گهواره شو تکون میده اگر آروم نشد بغلش میکنه اگر آروم نشد میذاردش تو گهواره میگه گریه کنه تا خسته بشه . هزار بار هم گفته من بچه نمیخوام فقط به خاطر اینکه وقتی پیر شدم و دلم بچه میخواد و دوست دارم دورم شلوغ باشه الان بچه دارشدیم.
عزیزم من اگه جات بودم اون اسمی که خودم دوست داشتم صداش میکردم . میخواد یه هفته اخم و تخم کنه بعد حساب کار دستش میاد حداقل برای بچه ی بعدی نظرت رو بخواد . بگو تو که اسمشو گذاشتی . من اختیار صدا کردنش هم ندارم ؟ عجبا
۲۵ مرداد ۱۴۰۰ نحس ترین روز زندگی من بود … روزی که از خواب پاشدم گفتم صبحانه بخورم به بابا زنگ بزنم حالشو بپرسم اما …. گفتن یتیم شدی … بدبخت شدی …. دیگه زندگی برام تموم شد … همون روز همون ساعت من مردم … لطفا برای پدرم و ارامش خودم یه صلوات بفرستید 😔😔😔 خیلی زیاد محتاجم ….