اره ما هم خانواده آبرو داری هستیم فقط ریختم تو خودم خدا اینجا شاهد حرفای منه ...قسم به همین ماه رجب خواستم به خانواده خودم مهمونی بدم دوبار مادرشوهرم اینا رو گفتم یکبار خانواده خودمو ...هربار مهمونی یا دورهمی داشتن نه نیاوردم رفتم کمک خودمو کنار نکشیدم خواهرشوهرام عاشقمن الان.... ولی وابستگی مادرش اینا دیگه قابل تحمل نیست دخالتهای گاه و بیگاهشون ای خدااا خودت کمکم کن
منم خونه مادرشوهرم..ن مادرشوهر دارم ن پدرشوهر
فقط من و شوهرم زندگی میکنیم موقت
طبقه ه پایینشون زندگی میکنم تا دو ماه پیش هم باهم بود غذا خوردنمون
کاش آدمها بلد بون به همدیگه احترام بزارن اونوقت همه باهم زندگی میکردیم هیچکی تنها نبود هیچ بچه ایی لازم نبود تو مهد بزرگ بشه 😞😞😞
من از اول خونه جدا و دور داشتم تو یه شهر با مادرشوهر. همیشه حسرت میخورم به کسایی که پیش مادرشوهرن.میگم ناهاروشام میری کنارشون میخوری.جایی رفتی خونه رو بهشون میسپری.دلت گرفت دودقه میری میشینی نیاز نیست ماشین سوارشی.یوقت بچه تو نگه میدارن.خلاصه کمک داری
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
2 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
6 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
