اره امان از وابستگیشون تک پسره سه تا هم خواهر متاهل داره
من دو سال تو یک اتاق از خونه مادرشوهر زندگی کردم همه چیمون یکی بود اون روزا بدترین روزای عمر منه
مادرشوهرم وقتی شنید میخواهیم پول پیش طبقه پایینی رو بدیم که خالی کنن و ما بریم بشینیم گریه کررد😑😑گفت تو میخوای پسرمو ازم بگیری😕خدا شاهده عین این بیست سال شوهرم هر شب داره بهشون سر میزنه
یا من باید بمیرم یا اونا تا ما مستقل بشیم
خدا از مادرش نگذره بعدم از شوهرمن