خلاصه این موضوع عکس ادامه داشت تا اینکه از حرفاش خسته شده بودم بهش عکسم میدادم ولی با حجاب(هیچ وقت از عکسم سو استفاده نکردا نه) حرفاش رو مخم بود بیا ببینمت منم که چشام بهتر از قبل بود قبول کردم رفتیم سر قرار خلاصه همو دیدیم نظرمون بهم دیگه عوض نشد... میگفت تو توی واقعیت خوشگل تری تا عکسات بی بی فیص و خوشگلیو....
خلاصه یه روز اکانت اینستاشو داد بهم...
رفتم دایرکتش یه دختری به اسم مائده که زن داییش بود (من نمیشناختمش) باهم پیم بازی کردن رفتم به یاسین گفتم... چرا بهم نگفتی زن دایی داری که باهاش میچتی؟ گفت باهم بازی میکنیم (حالا نمیدونم چه بازی هست) یاسین و زن داییش خیلی گرم گرفته بودن در حد یک دوست صميمي خیلی ناراحت شدم با خودم گفتم ینی زن داییش مهم تر از منه؟ چرا بهم نگفت آی نور بیا باهم بازی کنیم؟ چرا منو دعوت نکرد تو اون بازی..؟ وقتی با منه چرا با زن داییش صمیمی میشع؟
بعدش رفتم دایرکت رفیقش که اسمش محمده(البته چتاشون قدیمی بود ولی دایرکتش حذف نکرده بود... فک کنم این جریان قبل دوستیی منو یاسین بود)
دیدم یاسین عکس یه دختر غریبه رو به محمد فرستاده گفته از این دختر خوشم میاد چجوری بهش بگم؟ محمدم میگفت مخشو بزن و فلان(جالبش اینجاس گفته بود من بعد مهشید اصلا هیچ دختریو نگاه نکردم) عصبی شدم زنگ زدم بهش گفتم اون دختره که قبلا به محمد فرستادی کی بوده؟ گفت تو کلاش آف بود همبازیم😕قسم میخورد که من بهت خیانت نکردم و فلا