باورتون میشه همیشه در رنج و عداب روز دوم بعد از نامزدی بهش زنگ میزدم یا پیامک می فرستادم جواب نمی داد می گفت زنگ نزن پیام نده خوشم نمیاد اصلا نمیومد خونمون بهش می گفتم با هم بریم بیرون میگفت درس دارم بعد میرفتی خونشون مادرش تو اتاقش نشسته بود باهاش حرف میزد خیلی به مادزش وابسته است مثل بچه ها یک روز با نادرش تلفنی صحبت نکنه طاقت نمیاره مادرش تحریکش می کنه نمیدونم چکار کنم