دوستان عزیز من یک آدم جوگیر و جوشی ام. مدتی بود در مورد شوهرم فکر بد می کردم. مثلا گمان می کردم با زنی در ارتباطه یا بهش پیام میده.
دنبال این بودم مچش رو بگیرم. آدم بدی نیست ولی یه کم کارهاش مشکوکه. امروز که رفته بود حموم گوشیش رو برداشتم و زیر و روی اونو نگاه کردم. هیچ خلافی نداشت.تو نت سرچ کرده بود دعای مخصوص سلامتی روان همسر.
حالا فهمیدم که روش نمیشده به من بگه چرا به من محل نمیدی و شبها اون یکی اتاق میخوابی. شخصیت مظلومی داره. عذاب وجدان شدیدی گرفتم که گریه ام گرفت. به نظرتون چطور از دلش دربیارم چون از حموم اومد گفت گوشیمو لازم داشتی؟ بعدشم رفت یع گوشه کز کرد.