تنفرم از خودم ، به آخرین حدش رسیده! همین خود لعنتی که با تصمیمات اشتباه زندگیمو سیاه کرد از خودم متنفرم که چشم بسته اعتماد کردم و خوشبختی و از خودم گرفتم من هیولای زندگی خودم شدم دوست ندارم حتی ب آینه نگاه کنم هر چی کمتر عامل بدبختیامو ببینم بهتر هس
چون هر چی سنت بره بالاتر میفهمی، اشتباهات جزئی از زنگی هست، تو هم مثل هر آدمی حق اشتباه داری، میفهمی هر اتفاقی هر چند بد، اندکی خیر توش هست، میفهمی زندگی خیلی هم ارزش حرص و جوش نداره، آخرش چیزی قرار نیست با خودمون ببریم، میفهمی زندگی رو سخت بگیری، سخت میگذره، راحت بگیری، راحت میگذره، میفهمی باید خودت رو ببخشی، خودت رو دوست داشته باشی، و تو لحظات هر چند سخت، خیلی چیزها واسه شکرگذاری داره، میفهمی هر شرایطی هر چند سخت یا هر چند رویایی، دائمی نیست و میگذره
خوش ب حالت ک سبک شدی من که فقط میتونم تو سکوت گریه کنم میترسم روزی ک نتونم تاب بیارم و رگباری تو سر ...
منم اینقدر اذیتم کردن امروز زدم ب سیم اخر .ولی رو ندارم دیگه رودررو شم ازبس ک داد زدمو جیغ زدم 😢اومدن دم خونم گفتن چی شده گفتم هیچس دارم بچه رو دعوا میکنم 😑
طلاق نه تاحالا کسی بعد طلاق مرده، نه بی روزی شده، نه بچه اش چیزیش شده کلی بچه طلاق مشهور و معروف و ...
کارمو بخاطر شوهرم ول کردم کل پس اندازمم که مبلغ زیادی هم بود دادم بهش فقط ب امید اینکه آزاد بشیم ولی امشب فهمیدم بازم ددروغ بوده و همش رفته جای همیشگی حساب مادرش کل زحمات من و البته زحمات خودش نمیدونم چرا همچین خریتی کردم تو بهترین انتخاب ها بدترین رو پیدا کردم آخه چرا
من ک همیشه مستقل بودم حالا باید منتظر بمونم تا مادر شوهرم موادغذایی برامون بخره یا اجازه بگیریم لباس بخریم اونم من که تا قبل ازدواج تو خانواده ی مرفهی بودم به سختی دارم ابروداری میکنم جلو خانواده ام ک نفهمن آخه خود کرده را تدبیر نیست با وجود مخالفت ها چشامو رو تفاوت سطح زندگی و فرهنگ همه چی بستم
من ک همیشه مستقل بودم حالا باید منتظر بمونم تا مادر شوهرم موادغذایی برامون بخره یا اجازه بگیریم لباس ...
خب چرا همه پولو میده دست مادرش ؟برامنم خیلی براشون خرج میکنه مثلا ی نمونش من میخواستم مبلامو عوض کنم بمن قول داد گفت باشه عوض کن بعد اون پولو گرفت داد مادرش تغییر دکوراسیون داد بعد بمن گفت مبلای تو نوعه قشنگه عوض نکردبرام
خب چرا همه پولو میده دست مادرش ؟برامنم خیلی براشون خرج میکنه مثلا ی نمونش من میخواستم مبلامو عوض کنم ...
نمیدونم بخدا همش میگه مدیونشونم برام زحمت کشیدن منم گفتم خب از اول شروع کن سرمایه با من ولی دیگه مستقل بشیم قبول کرد ولی الان بعد چند ماه فهمیدم هیچ پولی دست خودش نیست گفت دادم به مادرم