کل تاپیکتو خوندم با دقت
اسم زندگیتو بذار
"از رنجی که میبریم"
منم راهنمایی کنین
از دست بچه خواهرشوهرم به ستوه اومدم
یعنی عین زگیل چسبیده به من
دیگه به اسمشم حساسیت دارم و کاری کرده ازش بدم اومده
خیلی هم وراجه. فکش یه لحظه متوقف نمیشه. رو هم بهش نمیدم. باهاش حرفم نمیزنم
ولی حتی وقتی رو نمیدم ور بزنه همه‌ش لم میده روم. به کبدم تکیه میکنه و میچسبه بهم
منم تا همین امشب درگیرم
عقدیم
شوهرم منو رسوندنی اونم اومد
حالم ازشون بهم میخوره
ب شوهرم انقد کتک زد زد زد
ی سگ دیدیم میگ میتونه بخوره تورو اگ بدیمت تورو بخوره؟منم گفتم چرا داییرو تورو بخوره
شوهرمم ناراحت شد
قهر شدیم😶من ب شوخی گفنم ولی شوهرم جدی گف اونجور نگو
به خدا منم اعصاب ندارن یکی همش سربارم باشه...خواهرشوهرم اوایل خیلی دوس داست تنها بیاد خونمون یا حتی مادرشوهرم دوس داشت دم به دقزقه یا اونا خوتمون باشن یا من اونجا...ولی من از اول گفتم تنها راحتم دیگه اینا ناراحت شدن ولی من راحت شدم...از اول میخم و کوبیدم
حالا من ازدواج کردم این داستانو با بچه جاریم داشتم تنها نوه خانواده پدر منو دراورد هرجا با شوهرم میرفتم دنبالمون بود خورده فرمایش بود ک براش خرید کنیم ارامش نداشتم از دستش خوارکی میخریدیم باید واسه اون میخریدیم لباس میخریدم باید اول واسه وون خرید میکردم 24 ساعته چسبیده بود به ک.و.ن ما و..... خلاصه ی دعوای خیلی بزرگ راه انداختم دیگه تموم شد دمش قیچی شد . شما دعوا نکن ولی دمشو قیچی کن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
