بنا به دلایلی با خانواده ها رفت و آمد نداریم چون دخالت میکنن کارمون به طلاق کشید مشاور رفتیم دوماه نبودیم بارها اومد گریه کرد قول و وعده داد رفتیم پیش مشاور و راضی شدم برگردم،تا چندماه خوب بود یک ماهه کلیدمو وقتی خواب بودم برداشته و قایم کرده دیشبم قفل رو عوض کرد،خسته شدم😭چیکارکنم
با زبون خوش یه خورده بترسونش مثلا بگو اگه زلزله اومد من چجوری برم بیرون،،مستقیما نگو کلید بده چون لج میکنه،،،ولی همین زلزله و گاز گرفتگی و...رو بهونه کن
باهاش خوبم،همیشه باهاش کنار میام،خانواده اشو مشکلات مالیشو همه چیو تحمل کردم اما میگه حالا که با مامانم اینا رفت و آمد نداریم حق نداری پاتو بزاری بیرون هرشب منو میبرد میگردوند اخر هفته ها خونه پیداشمون نمیشد اما چند وقته فقط زجرمیکشم