دلم بچگی هام میخاد..روزها ساده ام ...دغدغه های اونموقع هام که چقدر با الانم فرق داره ..دلم دور همی ها اونموقع ها میخاد حیاط مامانم وقت ناهاز فرش پهن میکردیم زیر سایه درخت ..صدای اذان میومد از مسجد محل ...دمی و ترشی لیته مامانم ..یاد اون روزها ..چقدر دلم اون روزها میخاد ..افسوس که همه مون درگیر زندگی خودمون شدیم ..