والا من اولیم رو زاییدم خودم روپا بودم.مادرشوهرم اینا بودن ولی بخدا چلمنگ تر از من بودن...بچم ۱۵ رووووز از گرسنگی گریه میکرد و نمیفهمیدیم...شیرم حجم داشت قوت نداشت...حالا من اولیم بود تو مادرشوهر ک ۴تا زاییدی و شیر دادی چرا متوجه نشدی؟؟؟؟خدا خیر بده خواهر شوهرم رو...اون فهمید و شیرخشک دادیم بچه سیر  شد.روز ۶ من پاشدم براشون غذا درست کردم...چ بهتر ک نباشن...منم فروردین یا اردیبهشت زایمانمه...با ی بچه ی ساله...خدا هست و تاب و توانشم قطعا میده...از الان ناله نمیتونم و سخته سر نده...بگو میتونم و میشه...فکر مشکلات احتمالی و چاره اشون رو از حالا بکن ک اونموقع غافلگیر نشی.
امشب من داشتم ب چی فکر میکردم بگم خنده ات میگیره  
داشتم فک میکردم نی نی پی پی کنه من دارم اونو عوض میکنم پسرم بیاد بخواد دست ب پوشک کثیف اون بزنه من چ کنم؟؟؟؟آخه قربونش برم فووووووضولللم هستا...
ن ک فک کنی دور و برم آدم نیستا...ما بالاییم مادرشوهرم اینا پایین تو خونه ویلایی منتها من نمیخوام ازشون کمک بگیرم ب خاطر تبعات بعدیش...