یه بار عقد بودیم رفته بودم خونه مادرشوهر تو یه شهره دیگه بعد شوهرم با اینکه دوسم داشت ولی خانوادش خیلی دوران عقد سختگیر بودن که پیش هم نباشیم اونم زیاد باهام تنها نمیشد برعکس خانواده خودم که اعتقاد داشتن وقتی دونفر عقد میکنن دیگه زن و شوهر حساب میشن ومنم از رفتار خانواده شوهرم تعجب میکردم..خلاصه اونا خواستن برن مهمونی و شب بمونن ولی من خودمو زدم به مریضی که باشوهرم تنها باشم یه لباس خوشگلم پوشیدم و آرایش کردم😒بعد که رفتن منو شوهرم موندیم وقتی فهمید من فیلم بازی کردم لج کرد باهام و رفت توگوشیش و محل نذاشت منم گریم گرفت و دعوا راه افتاد و مثل سگ کتک خوردم😑😑😑😑