2777
2789
عنوان

یه خاطره از عقدم براتون بگم😒

663 بازدید | 40 پست

یه بار عقد بودیم رفته بودم خونه مادرشوهر تو یه شهره دیگه بعد شوهرم با اینکه دوسم داشت ولی خانوادش خیلی دوران عقد سختگیر بودن که پیش هم نباشیم اونم زیاد باهام تنها نمیشد برعکس خانواده خودم که اعتقاد داشتن وقتی دونفر عقد میکنن دیگه زن و شوهر حساب میشن ومنم از رفتار خانواده شوهرم تعجب میکردم..خلاصه اونا خواستن برن مهمونی و شب بمونن ولی من خودمو زدم به مریضی که باشوهرم تنها باشم یه لباس خوشگلم پوشیدم و آرایش کردم😒بعد که رفتن منو شوهرم موندیم وقتی فهمید من فیلم بازی کردم لج کرد باهام و رفت توگوشیش و محل نذاشت منم گریم گرفت و دعوا راه افتاد و مثل سگ کتک خوردم😑😑😑😑


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اینم از خاطره ی من از دوران عقد😑شوهرم سرد نبودا فقط عیب میدونست که تو عقد نزدیکم بشه منم چه میدونس ...

دگ کتک چرا آخههههه

درانتظار یک نگاه از طرف خدای مهربون😔 تیکر شرکت توی آزمون بانکمه🙈میشه وقتی ک امضامو خوندی برام صلوات بفرستیو دعاکنی ک به ۲تاحاجت دلم برسم؟😇منم برای همتون دعامیکنم ک به خواسته های دلتون برسین😘😘
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792