2777
2789
عنوان

درد دل☹دلم داره میترکه.دو دل شدم

1221 بازدید | 127 پست

من ۶سال ازدواج کردم.۲سال عقد بودم.۱سالم دوست بودیم ولی مثل نامزدی..

شوهرم ۱۴سال ازم بزرگتره..

قبلا ی بار خیلی سال پیش عقد کرده و بعد دو ماه بهم خورده

.اصلا خانواده سنتی نیستن🙄خونشون بالای شهر بود.۳تا خواهر داره.پدرش سرهنگ بازنشسته است..

منم ی برادر داشتم به رحمت خدا رفته بر اثر تصادف،ی خواهر کوچیک دارم.

شوهرم متولد ۵۶

خودم ۷۱

من شوهرم اولین عشق زندگیم بود و مغزم قفل شد روش،بعدش هر چی خواستگار خوب اومد .موقعیت خوب جور شد،نمیتونستم ب جز این آقا به کسی فکر کنم.البته این موقعیت کی بود؟سال ۸۹ ما دو هفته با هم دوست بودیم.بعد این آقا منو پیچوند🤬گفت تو بچه ای،من وارد رابطه میشم،تو وارد جامعه میشی و...این چیزا که گفتم حد فاصل ۸۹ تا ۹۱ که رفتم دانشگاه بود...

 ادامه تو کامنت ها

بعد اون ۱سال دوستی مون مثل نامزدی بود،رفت و آمد داشتم و مادر من و کل خانواده ایشون در جریان بودن.برای هر مراسمی منو دعوت میکردن💥بعدم که عقد کردیم.همسرم شغلش آزاده.ولی همیشه میگفت خانواده ام بهم سرمایه ندادن و...ولی مادرش میگه من خورد خورد خیلیییی کمکش کردم و سر ایشون کل زندگیم ب باد رفته.من دو سال عقد همش در حال جفت و جور کردن بدهی و اسکونت و...طوری که وام ازدواج و هم دادم به ایشون.مثلا میرفتیم جهیزیه بخریم میگفت پول نقد و بده ب من،من قسطی بر میدارم قسط میدم،طوری که یخچال فرنچ سامسونگ ۳م بود،تا ایشون اومد بخره پولمون ب اسنوا رسید،ولی میگفتم ایراد نداره سرمایه مون،باورتون نمیشه من تو ۲سال عقد ی لباس نخریدم،خانواده اش هم به محض اینکه عقد کردیم ،خرشون از پل گذشت و اون بریز و بپاش ها و کادو ها شد هیچ،هر چی هم میگفتیم که مثلا رسم عیدی و‌...میگفت ما رسم نداریم،،ما اصالتا لر هستیم،مادرم گفت ۳تیکه جهیزیه رو طبق رسم باید شما بخرید گفت رسم نداریم..میگفتم مهم نیست،مادرمم که در تنگنای خرج زیاد جهیزیه بود ،دیگه وسعش به خرید لباس برای من نمیرسید،چون بنده خدا گفت من مستاجر رو جواب میکنم،شما بیاید ط پایین.این خانم کلا ۲۰م خرج ط پایین کرد که ی مبلغی پیش مستاجر بود🤐بنده خدا مادرم هیچی نمیگفت..تازه میومد تو بهبوحه ی بنایی که خونه مادرم به گند کشیده شده بود،منو نفرین میکرد که تو داری جهیزیه خوب میدی،پسرم توقع داره ما خونه رو خیلی شیک درست کنیم..ی عروسی تو سالن ارتش برامون گرفتن..با ۱۲۰نفر مهمون.تو هیچی به من اجازه نظر ندادن.منم سنم پایین بود.میگفتم بیخیال .بعد اومدیم بخاری نداشتیم دختر عزیز دردونه که کل اجاره ط پایین و خرج خودش میکرد،با قابلمه خونم و گرم میکردم‌.ماادرمم انقدر غرق بدهی جهیزیه بود که‌‌..اونوقت مادرش تازه بهش ارث رسیده بود میو مد میوه و غذاش و میخورد.میگفت خدا میرسونع.😶بخاری ۷۰هزارتومان بود.من بعدازظهر ها میشستم و میدیدم که کل جهیزیه فلان مارک و کوفت زیر بخار آب قابلمه داره شسته میشه.گفتم زندگی همین.اینو یادم رفت بگم.مادرم برای کادو عقدم ی سرویس طلا سفید خرید ۶۰گ.با ی گردنبند برای شوهرم ۲۵ گ..اونوقت شب قبل عروسی گفت ما طلا نخریدیم اونو بده شوهرت زیرلفظی بده😔من خر با مادرم بحث کردم،رفتیم عقد فرمالیته .دیدیم ی نیم ست سبک خریده،بعد اینکه شوهرم کادوی مادرم و بعنوان زیرلفظی داد،اونام کادوشون و رو کردن.همه میگفتن وای چقدر طلا خریدن..خرید قبل عروسی هم دریغ از ی رژ لب..گفتن رسم نداریم ولی مادرم برای شوهرم همه چی خرید تا ریش تراش برقی و....


روز پاتختی کلی فامیلای مادرم اومده بودن.موهای فوق العاده بلندی داشتم اول یواشکی رفتم بالا شونه مو زیر لباسم آوردم موهام و شونه کردم بعد دوباره رفتم😔😔بعد ۱سال از عروسیمون مادرم گفت ی بچه بیار،شوهرم راضی نبود .چون از هفته ی بعد عروسی تازه عروسش و ول میکرد و میرفت بسیج که وارد ارگان بشه،منو مجبور کرد چادر بپوشم هد بزنم.دستکش و ساق دست.اونوقت خانواده خودش ،خواهراش با تیشرت میرفتن بیرون.بازم گفتم مهم نیست.سر بچه نخواستن منو ی فس سیر کتک زد تمام دکوری های حمام و تی رو شکوند😶ولی بعد دید من ناراحتم مجبوری قبول کرد.چون همش تنها بودم.ازونورم مغازه رو مینداخت زیر دست شاگرد..به خودمون اومدیم دیدیم شریک مغازش میخواد بره پایه ها..انقدر آب خورده بودن داغون شده بودن.گفتم مهم نیست بردم سرویسم و فروختم ۳تومان دادم شریک.۳تومن پایه ها رو درست کردم..


هعی به هوای چک و پول جنس طلاها رو فروختم.تو یکسال بارداری مادرم مدام بهم میرسید.هیچوقت یادم نمیره ماه ۷بودم رفتم منقل و آوردم .رفتم ذغال خریدم که مثل همسایه که برای زن باردارش کباب درست میکنه برام کباب درست کنه.نکرد.ی لباس بارداری برام نخرید.تمام کمر شلوارام و با قیچی میبریدم که سایزم بشه،۹ماه استرس ۱م پول بیمارستان و داشتم.به مادرش گفتم ،گفت برو در مسجد گدایی کن،فارغ شدم،پسرم رفلاکس داشت ،۳روز موند بیمارستان،مادرش ۱۰روز منو برد خونشون هر روز میگفت برو بچه رو ببر بیمارستان چمران ما پول نداریم.شوهرتم که😔مادرم زنگ زد بهش گفت من خرج بیمارستان و میدم.اون ۱م هم داد.برای غربالگری،شوهرم بچه رو بغل کرده بود.با من دعوا میکرد تو دیر جنبیدی،من با اون شکم پاره و چادر مثل احمق ها میدوایدم اینور اونور.انقدر کسی کمکم نمیکرد هر جا میشستم خوابم میبرد.بعدش لج کردم گفتم چادر نمیپوشم.الان پسرم ۱۱بهمن  ۳سالش میشه.همه چی برام خرید و...ولی تو سر کار رفتن تنبل.اصلا آینده نگر نیست.فقط به فکر قیافه و تیپ و..اهل خیانت و اینا نیست.چون دیگه الان واقعا جلوش وایمیستم.خیلی مهربون.حامی.بعدا غذرخواهی کرد بابت کوتاهی هااش،ولی از دستش خسته شدم.بعدازظهرا ۳ساعت میره ی سر میزنه میاد.اصلا نمیدونه پس انداز چیه.بمن که پول نمیده.میگه هر چی میخوای خودم میخرم.اگر بفهمه ۲قرون پس انداز کردی،سریع به گند میکشه..از دستش بریدم.آخه آدم ۴۵ ساله انقدر بیفکر.تنها چیزی که خریدیم ی ماشین همین.ماه پیش موتور و سیم کارت کد ۱ و فروختیم بدهی های آقا رو دادیم.تهش میگع کارم موجود زنده است،تلفات میخوره.زده به سرم ازش جدا بشم

آخه من لیسانس مدیریت دولتی ام.کار برام پیدا شد تو بانک ..ماهی ۵ م....اجازه نمیده.حسرت ی کیلو گوشت ب دلم مونده.آخه نمیشه که فقطمن خون دل بخورم .این آقا گند بزنه

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

🤔

یا الله🤷‍♂️ (صفحه اختصاصی من)  این کاربری 110 نفره س، 1401/01/01 رند شد گذاشتم😂. از این تاریخ مسخره ها نزنید تا یکی دون میریزه ملت هم پشت سر 😂 اگه قضیه جذب کردن خب تو تاریخ زودتر بزن، 😂 مگه قانون جذب گفته عدد رند باید باشه 🤦‍♂️😂حالا یکی گفت 9/9 تو که نباید ازش اطاعت کنی😂 اصل رسیدن به خواسته فرمول ش اینه( حرکت  +توکل به خدا +شکر گزاری =رسیدن به هدف تون) حالا هی تاریخ بزنید،😂بعد که 9/9 شد باز یکی میگه 1/1/ میرسم به خواستم 🤣🤣🤣 چه جوری میرسی با نشستن تو خونه یا با ملت دون پاش، 😂ولی بدونید قانون این دنیا اینه هر کی تلاش بیشتر کنه موفقیت ش حتمی هست حالا چه کار حروم انجام بدی چه کار حلال، ولی تا وقتی نجنگی و عرق نریزی واسه خواسته ت هیچی دست ت نمیاد، حالا بشین تاریخ بزن 😂
دوسشم دارم.ولی حسرت ی رستوران.بهترین غذا تو خونه.. فیلم تو خونه.. نه مهمونی‌.نه دوست .نه تفریح .نه ...

منم دوسش داشتم رستوران میبره ولی پول بهم نمیده کلا اخلاقمون باهم جور نیس

بنظرم تا بچه نداری جداشو من بچه دارم 

آخه من لیسانس مدیریت دولتی ام.کار برام پیدا شد تو بانک ..ماهی ۵ م....اجازه نمیده.حسرت ی کیلو گوشت ب ...

اول تقصیر خودت بوده قبول داری؟

تو هفده سالگی با پسری آشنا شدم که همه خوبی های دنیا شده بودن یه قلب که تو وجودش میتپید...چشامو که می‌بندم مجسمت میکنم...دومین ماه از گرم ترین فصل سال🌱🍓🍓از اون شب دنیام بدجور به دنیات قفلی زد و مصمم میمونم تا لحظه ی دیدارت ای دیرینه ی دلخواه❤️..به قول یکی«وقتی همه کور بودن تو کردی بهم توجه..❤️شایدم یه روز برات تعریف کردم که من پشت پنجره ی اتاقت چه گریه ها که نکردم🖤گاهی وقتا فک میکنم خدا تورو تو یه بعداز ظهر قشنگ بهاری در حالی که لبخند به لب داشته و چای با هل میخورده و به صندلیش لم داده و به آهنگ خوش چشمه گوش میداده آفریده... 🍃🌻بچه ها عشق من واسه اینکه به دستش بیارم یخورده ناز داره البته نازکشم داره ها.اون هی ناز می‌کنه مام که بی تابشیم🍃میدونین مث بهترین خیالیه ک میتونین داشته باشین...مث ذوق رها کردن یه دونه بادبادک...یا مث پریدن تو آب زلال میمونه🍓🌱من یه دختر عاشقم...دختری که هیچ وقت از ابرازش عشقش خجالت نکشیده چون پیوسته اعتقاد داشته عشق مقدسه و پنهان کردنش چیزی به جز درد و زجر نداره..ولی خب همیشه به خودش آفرین گفته واسه انتخابش❤️هر چند خیلی جاهارو مجبور شده خودش تنهایی بی پناه قدم برداره....از خودم ممنونم که هر وقت خسته شدم تنها پناهگاهم خودم بودم 🫀❤️بهم میگن بی رحمی چون داستانمو نمیدونن🌈میخواهم بدانی که تو آخرین رویای روح من بوده ای❤️🌱...بچه ها این کاربر ینی بنده...دیگه عشقی نداره...گلش پژمرده شده...ماهش رفته...ولی دلم نیومد امضام رو بردارم🖤تاپیک ها مال من نیستن به جز یکیش ❤️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز