من ۶سال ازدواج کردم.۲سال عقد بودم.۱سالم دوست بودیم ولی مثل نامزدی..
شوهرم ۱۴سال ازم بزرگتره..
قبلا ی بار خیلی سال پیش عقد کرده و بعد دو ماه بهم خورده
.اصلا خانواده سنتی نیستن🙄خونشون بالای شهر بود.۳تا خواهر داره.پدرش سرهنگ بازنشسته است..
منم ی برادر داشتم به رحمت خدا رفته بر اثر تصادف،ی خواهر کوچیک دارم.
شوهرم متولد ۵۶
خودم ۷۱
من شوهرم اولین عشق زندگیم بود و مغزم قفل شد روش،بعدش هر چی خواستگار خوب اومد .موقعیت خوب جور شد،نمیتونستم ب جز این آقا به کسی فکر کنم.البته این موقعیت کی بود؟سال ۸۹ ما دو هفته با هم دوست بودیم.بعد این آقا منو پیچوند🤬گفت تو بچه ای،من وارد رابطه میشم،تو وارد جامعه میشی و...این چیزا که گفتم حد فاصل ۸۹ تا ۹۱ که رفتم دانشگاه بود...
ادامه تو کامنت ها