که قبلا تاپیک زدم ۲۴ ساعت اینجان و من آدم حساب نمیکنن اعصابم خورد شد گفتم بیان تو همین شهر خونه بگیرن اونا که همش اینجان دیگه زد به سیم آخر هرچی از دهنش دراومد گفت و بعد گفت جمع کن برو خونه بابات ومنت گذاشت اگه من نمیگرفتمت با یه کارگر ازدواج میکردی(خودش فوق لیسانس داره)منم گفتم کارگر شعورش شاید بیشتر میبود
بعد یکم بحث کردیم و آروم تر شدیم الان قرار شد خودم برم سرکار(پیشنهاد خودم بود)دیگه یه ریال ازش نگیرم پیش خودم گفتم مستقل که شدم طلاق میگیرم(مشکل اساسی داریم )
الان مادرشوهر اینا فردا باز میخوان بیان چیکار کنم؟