منم اوایل خانواده شوهرم هر دفعه پا میشدن میریختن خونم از صبح
فکر کنم مادرشوهرم خودش تلفن میگرفت بقیه بچه ها و نوه هاشو یکم قبل سفره دعوت میکرد بعد من مثلا برا ۷ نفر تدارک دیدم یه هو میشدن ۳۵ نفر اونم بخور حسابیتو خونه۸۰ متری،هیچ کاری کمکم هم نمیکردن و باید بدو بدو میرفتیم غذا میاوردیم از بیرون
چند بار به شوهرم گفتم مادرت چرا اینکارو میکنه و بحثمونم شد اما آخرش حرف حرف من شد و رفت و امدو به حداقل رسوندم
اخه خونه خودش همه رو جمع نمیکرد خونه منِ بدبخت حتی عروس خواهرشم دعوت میکرد