سلام...من یه فامیل دوری دارم..که یه دختره ۵ ساله است..بیماری داشت تو بچگی و دکترا جوابش کردن ..من اون موقع ها خودم و کشتم انقدر دعا کردم و نظر کردم...هنوزم که هنوز حس میکنم با دعای من خوب شد یعنی این حس و تو قلبم دارم...یعنی خوب شدنش معجزه شد...بعد از عملش خیلی بهم وابسته بود...منم وابسته اش بودم...خیلی هم و دوست داشتیم...الان پدر و مادرش می خوان جدا از اینجا رفتن شهر دیگه..طفلک این ماه دکتر داره اینجا...دکتراش مخصوصا...علاوه بر دلتنگی زیاد نگرانش هم هستم چون می ترسم دکتر نره اتفاقی واسش بیافته....خیلی دلم براش تنگه...تازگیا حس میکنم قلبم درد میکنه از فکر زیاد