خوب سینه رو تو کام میبره ؟ اون صداها زیاد اهمیت نده
بانمک بودن با بیشعور بودن فرق داره ...رُک بودن با بیادبی فرق داره، اجتماعی بودن با پررویی و چَتر بودن فرق داره،زرنگ بودن با "سر دیگران کلاه گذاشتن" فرق داره ....و مشکلات ما دقیقا از آنجایی شروع شد که این تفاوتها را درک نکردیم!
درسته نوزاد بیستو و دو روزو رو نباید تنهد بزاری ههنوز کامل یاد نگرفته چ جوری شیر بخوره بزار تا چهل روزگی بهتر نشد ببر دکتر
بیچاره اهویی که صید پنجه شیری است بیچاره تر شیری که صید چشم اهوییست شعز دوس دارم لطفا تو تاپیکای شعر منم صدابزنین✌🤍 چند نفر از کاربری استفاده میکنن پس اگه تاپیکا در تضاد بود متعجب نشین❤
بچه هامون ، بزودی میرن ! اونا مهمون ما هستن !بزرگترین اکتشاف برای من این بود که فهمیدم فرزندم یک مهمان است در خانه ام و روزی از خانه ام می رود.روزها با سرعت عجیبی میگذرد و او به زودی از من جدا می شود...به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا این که فرزندم به خوبی از من یاد کند؟کدام مهمتر است؟ خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت فرزندم؟چون دانستم که او مهمان خانه من است. این باعث شد اولویتم را تغییر دهم!بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و اوست.... شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام، و طبعا مجموعه کمی از قوانین مهم را انتخاب کردم و خود را ملزم به اجرای آنها دانستم و مابقی چیزها را بدون هیچ قید و شرطی رها کردم. از عصبی شدن و داد و فریاد زدن کم کردم و به آرامش رسیدم.از وسواس هایم گذشتم و به خانه ای راضي شدم که مقداری بهم ریخته و نامنظم است و کمی شلختگی در آن به چشم می خورد. اما، فرزندی را تحویل گرفتم که آرامش دارد و از من و خشم هایم نمی نالد و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم گشته است.چون می دانم....او مهمان زودگذر خانه من است. کودک عزیزم ! امیدوارم مهمانی خانه من زیباترین مهمانی زندگیت باشد.😍
دختر من از بینی و دهنش شیر میزد بیرون به حالت خفگی می افتاد...تا ۲ ماه هیچ شبی خواب نداشتم و چند بار از ترس خفگی، باهاش مردم و زنده شدم.....خدا بهت صبر بده...یه دو ماهی که بگذره این مشکلات هم تموم میشه..