مادر شوهرمشب یلدا زنگ زد گفت چه خبرواینا...ما شهر دوریم منم گفتم چه خبر شما مراسم دارین گفت نه بابا ماهیشکی نمیاد تنهاییم وبچه هاش میرن خونه مادر زنشون وفلان منم چقدناراحت شدم گفتم طفلیا تنهان چرا جاریم اینا طبقه بالان نمیان ی سر بزنن الان جاریم تو وروفایلش ی عکسایی گذاشته از شب یلدا ک خونه مادر شوهرم بودن وبا چه بندو بساطی بمنم برخوردگفتم مگه من حسودم ک میگه تنهاییم وانقد تشریفات میکنه ومهمونی میده.منم خیلی ناراحت شدم تازه جاریم بامن قهره واین پروفایلارو میزاره وگرنه چه ربطی داره از شب یدا ده روز گذشته چرا الان میزاره عکساشو اخه