خواهر کوچکتر از خودم زودتر ازدواج کردن و شاغل بودن، قبل از اینکه من ازدواج کنم بچه هم داشتن خلاصه که یه روز خواهرم اومد خونه و گفت به یکی از همکارام معرفیت کردم با هم صحبت کنید و آشنا بشید، اون همکارشون برای یه شهر دیگه بود منم با اطلاع خانوادم چند جلسه با شماره خواهرم البته وقتایی که خونه مابود باهاش صحبت کردم بعدش چون خواهرم مدام خونمون نبود شماره بابامو دادم که بابام باهام صحبت کردن که شماره خودتو بده و ایرادی نداره و کیلومترها فاصله داره و تحصیلکرده ایی و از این حرفا، قانع شدم شمارمو دادم 3 ماه تلفنی ارتباط داشتیم اون اصلا منو ندیده بود ولی عکسامو براش ایمیل کرده بودم، ولی خواهرمو دیده بود