دوستان شاید براتون مسخره باشه من تا ۱۷سالگی با مامانم میخابیدم بیچاره بابام همش یه ذره یاهامون با فاصله میخابید
تو اتاق خودم اصلا تنها نمیرفتم
۱۷سالگی ازدواج کردم و الان۱۹سالمه خیلی وابسته مامانمم
نمیتونم بدون اون بخابم گاهی بغض گلومو میگیره جوری که میحام بمیرم
شوهرم نمیدونه انقد وابسنه مامانم هستم نمیتونم به شوهرم بگم ازم ناراحت میشه
خیلی غصه دارم شوهرم الان بغلم کرده احساس میکنم مامانم بعلم کرده😔حالم افتضاحه اگه درک نمبکنید حداقل مسخره هم نکنید وابستم دبگه از اولش پیششون بودم و همش خودشو بهم چسبوند حالا نمبتونم ازش دل بکنم.
خوش بحال دخترخاله هام اونام ازدواج کردن اصلا براشون مهم نیس نمیدونم چطور کنار بیام و بدون اون وایسم😔