شبها قبل خواب پسرم وقتی مارو می بوسه بعدش میگه خب شما هم همدیگرو ببوسید و صداش بلند باشه من بشنوم و شب بخیر بگید
اگر بچه از من و پدرش بوسیدن و در آغوش گرفتن و محبت رو یاد نگیره کجا باید یاد بگیره ؟
از دوستاش ؟ از مجازی ؟
پسر من حدود ۱۱ سالشه و اصلا براش عجیب نیست این موضوع
از بچگی همیشه این رو دیده ، و اگر یه وقتایی به شوخی بگم با بابات قهرم خیلی راحت میگه بابایی اگه مقصری برو مامانو بغل کن ماچش کن از دلش در بیار
چه دختر و چه پسر بچه باید دوست داشتن و محبت رو ببینه و لمس کنه
وقتی بدونه واقعا عزیزه و دوسش دارن و جایگاه داره تو خانواده ، برای پرسیدن و یاد گرفتن هر چیزی اول میاد سراغ پدر و مادرش
نه اینکه بره سمت دوست و ....
اینو باید خیلی کارکرد دخترا روشهای اغنایی یادبگیرند
منم اولین بار توی 15 سالگی بادوستم تنهایی بیرون رفتم بعنوان تک دخترواقعا خیلی دیربود بنظرم یکی ازکارهایی که میکردم جز به جز برای مامان وبابام تعریف میکردم مخصوصا اینکه گم میشدم هربار کم کم این اعتماد درونشون ایجاد شد من اولین مسافرت تنهایی توی 18 سالگی رفتم والبته خداشکر مامان وبابام مذهبی نگران این بودند ولی من همیشه اونا رو میترسوندم که ممکن بی دست وپا باربیام
ما شهرمون تا قم دو ساعت راهه بهشون میگم میرم قم دوستم میاد دنبالم میریم یکممیگردیم و میریم از دور حرمو زیارت میکنیم منو میرسونه ترمینال بعد برمیگردم با اینکه ۲۳ سالمه نمیزارن😑
البته دانشگاهم تهران قبول شدم میگن باید با داداشت بری بیای😐😒
بهم اعتماد دارن ولی نمیدونم چرا همچین میکنن☹😭
دقیقا توی منابع اسلامی ما چقدر کتاب داریم درباره این موضوع ولی متاسفانه سنت ها عامیانه مارو دور کردند ازاصل دین مثلا کتاب حلیه المتقین جزییات رابطه نوشته اونم با روایت وحدیث درست ازپیامبرواهل بیت یا یکسری کتاب هست با عنوان بهشت خانواده با منابع اسلامی خیلی بیشترازفیلمهای پ رون توضیح داده پس هرگز این چیزها تابو نبوده دردین اسلام
منم مثل تو خارج ازاستان درس خوندم خودم ته دلم واقعا میترسیدم ولی ازطرفی به مامان وبابام میگفتم مثلا من توی اتوبوس میشنم وقتی رسیدم تاکسی یا مترو میشینم فلان ساعت میرسم خودشون تماس میگرفتندتامن برسم به خوابگاه خیالشون راحت میشه باید یه جوری بگی تمام مسیرمحافظت شده هست یا دوستاتو حتما معرفی کن بهشون مثلا بگو بامادروپدرشون ارتباط بگیرند
من اینکارمیکردم بابا ما میخوایم با پرستو بریم قم بابام میگفت بزرگتری باهاتون هست منم میگفت نه خودمونیم اینجا سوارمیشیم توی ترمینال تاکسی میگیریم فلان هتل رزو کردیم اونجا امنیتش خوبه شماره تماس هتل میدادم خودش رزو کنه برامون یه جوری خودمون وابسته نشون میدادیم مرتب زنگ میزدیم من توی خونه همیشه ازاینکه دخترا باید شجاع وقوی باشند حرف میزدم واینو بگم واقعا واقعا والدینمون وحشت زده هستند باید درکشون کنیم
باید مرتب سیو وبودن محیط یاداوری کنیم مثلا من بارها میگفت دوساعت میمونم تاکسی زرد بیاد برای همین دیرمیرسم واقعا میموندم بعدبابام میگفت پول بیشتربده آژانس زنگ بزن الان خداشکر اسنپ هست دخترها باید توی این کشورسخت ترتلاش کنند
مثلا دوستم ازباباش پنجه بوکس گرفته بود یا میرفت رزمی باباش فکرمیکرد دخترش بروسلی شده
استارتر گرامی ممنون از تاپیک خوبت
درود بر شما روشنفکر
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
