خسته ام دیگه احساسی ندارم احساساتم به معنای واقعی مردن ازبین رفتن نه وقتی فیلم عاشقانه میبینم نه وقتی متن عاشقانه میبینم ن وقتی اهنگ عاشقانه گوش میدم هیچ حسی جز یه چیز مسخره ندارم میبینم که خنده هام به معنای واقعی مصنوعی ان ولی هیچکس متوجه نمیشه😞کی اینجوری شده
چکار کنم؟؟؟؟
یه صلوات برای حاجتم ...به جلو میروم وادامه میدهم تنها بخاطر تو خداجون وگرنه مرگ برام شیرین ترینه
الان یه نفر دیگه این وسط بدون اینکه مقصر باشه اسیره. کم کم خودتو بکش بیرون از این پیله. من بخام داستانمو بگم خودتو فراموش میکنی ولی کم نیاوردم. روزگار خواست کمرم رو خم کنه منم گذاشتم روی لج. فعلا هم سرپا و زنده هستم. مغز انسان خیلی پیچیدست. با همون مغز که خودتو اسیر کردی میتونی ازاد بشی
الان یه نفر دیگه این وسط بدون اینکه مقصر باشه اسیره. کم کم خودتو بکش بیرون از این پیله. من بخام داست ...
اسیر چی من مشکلم راه نداره مادری که میخاد جدابشه دخترشو قربونی میکنه چون بزرگه که بعدا نگن دخترشو ول کرد ازهمسرم هم بدم میاد پدرم هم پشتم نیس من هیچ کیو جز خودم ندارم هیچ کس حتی خدا هم باهام قهره
یه صلوات برای حاجتم ...به جلو میروم وادامه میدهم تنها بخاطر تو خداجون وگرنه مرگ برام شیرین ترینه
نمیخاد لایک کنی. مُردم اینقد که اونارو پاک کردم هیچیم که نشه تاپیکت 4 صفحه شد. تاپیکای من دو صفحه هم نمیشن ذره ای عاطفه مادری در وجودش هست که بتونی تحریکش کنی و منصرفش کنی؟؟ اینو از روی خشم جواب نده. فکر کن