سلام بچه ها میخوام درو دل کنم باهاتون
من یه ده سالی هست که دارم زندگی میکنم از چن سال پیش متوجهدشدیم که همسرم نمیتونه بچه دار بشه رفتیم دنبال دوا و درمون جواب نگرفتیم بعدش یکم من مریض شدم این وسط هم خانواده من هم خانواده اون کلی بهمون آسیب زدن و هر کس طرف بچه خودشو گرفت و زخم زبون زد
شوهرم یه چن وقته نزدیکه دو ساله که کلا بهم بی تفاوت شده و میگه تو غرورمو شکستی و من از این زندگی بدم میاد و متنفر شدم و بهم گفته که هر جور دوست دارم تصمیم بگیرم و اگه میخوام بمونم باید با خودم زندگی کنم هر روز که میگذره احساس میکنم بیشتر دارم زجر میبینم چون اون کلا با من کاری نداره و ول کرده منو
یه مشکل دیگه که یه خواهر دارم که نامزد شد و جدا شد حالا نمیدونم چه جوری برگردم خونه پدرم
امان از حرف مردم
اگه راهنمایی میتونید بکنید لطفا دریغ نکنین