من خواستگارم بود نشون کردیم برا عقد هی میگفت بابام سرطان داره چند ماه دیگه بگیریم حالش خوب شه تا ۶ ماه هی منو خونوادمو سر کار گذاشت از اخر بهونه اورد که مهریه زیاد میگین مامانم راضی نیست منم گفتم باشه هر چی مهریه بگید قبول میکنم ولی جهازم همه چی نمیارم سر همین رفت یه ما نشد با یکی دیگه ازدواج کرد فهیدم با من بود با اونم بود منو ول کرد ابروی منو خونوادمو برد چقد گریه کردم به دوسال نکشید طلاق گرفت 😂خدا بهترشو نصیبم کرد الان اینقد خوشحالم که نکو