زن عموم روز جمعه شب برای شام دعوتمون کرد من نرفتم یه مدت بعدش دیدم امروز دیدم گفت چرا نیومدی دعوتتون کردم حواسم نبود جمعه شب دعوتمون کرد گفتم سرکار اومد بودم خسته بودم😂😂😂بعدش دیدم دختر خالم بعد رفتن زن عمومگفت اسکل جمعه شب دعوتتون کرد بود😄😄😄😄😄
عمه جونم دلم برات تنگ شد چقد زود رفتی پیش خدا روزی نیست که یادت نباشم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
منم تو زمان مدرسه روز هشتم محرم به معلم اجتماعیمون گفتم دیشب عروسی بودیم برای همین خوابم میاد. چقدر خجالت کشیدم
ساصبرُ حتی یعجز الصبرُ عن صبری...ساصبرُ حتی یاذنُ الرحمنَ فی امری...ساصبرُ حتی تذوبُ الجبالَ من صبری...ساصبرُ حتی یعلمُ الصبرَ انّی صبرتُ علی شئ امرُّ من الصبرِ..!
اره هی گیر داده بود چرا خوابت میاد یه چیزی پروندم . در حالی که شب تاسوعا چرا باید عروسی باشه اخه . الان ۷ سال گذشته هنوز تو مخم داره رژه میره
ساصبرُ حتی یعجز الصبرُ عن صبری...ساصبرُ حتی یاذنُ الرحمنَ فی امری...ساصبرُ حتی تذوبُ الجبالَ من صبری...ساصبرُ حتی یعلمُ الصبرَ انّی صبرتُ علی شئ امرُّ من الصبرِ..!
هیچی چشماشو تنگ کرد گفت عروسی بودی ؟ گفتم نه ببخشید همسایمون مرده بود تا صبح خانوادش داشتن گریه میکردن نمیذاشتن بخوابیم
دیگه هیچی نگفت گفت برو صورتتو بشور
ولی درس عبرتی شد دیگه دروغ نگم
ساصبرُ حتی یعجز الصبرُ عن صبری...ساصبرُ حتی یاذنُ الرحمنَ فی امری...ساصبرُ حتی تذوبُ الجبالَ من صبری...ساصبرُ حتی یعلمُ الصبرَ انّی صبرتُ علی شئ امرُّ من الصبرِ..!