گفت اول باید عزمش جزم کنه ک پدرش قانع بشه
چون پدرش با پدر دختر یجورایی همکار و اشناهستن بحث ابرو و حیثیت وسطه
گفت من تو خواستکاری بهش گفتم شرایطم جور نیست و روبراه نیستم بخاطر احترام و اصرار پدرم اومدم دختره ناراضی نبوده ولی اتگاری اونم بخاطر تعریف خاتوادش و اصرار اونا راغب بوده
گفت پدرم اگر خودش بخواد بلده چجوری جنع کنه قضیه رو